بی پرده با خودم

گاهی دلت میخواد خودت و خودت با هم خلوت کنین ...

بی پرده با خودم

گاهی دلت میخواد خودت و خودت با هم خلوت کنین ...

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

شمارش معکوس

از وقتی یادم میاد از روزمرگی و دچارشدن بهش متنفر و بیزار بودم. از اینکه روزام مثل هم بشن، از اینکه صبح پاشم و توی اون روز هیچ قسمتیش نباشه که بتونم اون جوری که «دلم» میخواد و خلاقیتم راهنماییم میکنه خلقش کنم، بیزار بودم. یکی از دلایلی که نرفتم سراغ پزشکی هم همین بود، چون - با اینکه فیزیولوژی خیلی دوست داشتم - نمیخواستم هر روز پاشم برم تو مطب و منتظر بمونم یکی در رو بزنه و بیاد تو تا من از روی چیزایی که توی تکست بوک های 10-12 سال تحصیلم خوندم، تشخیص بدم (حدس بزنم ) مشکلش چیه. آشپزی رو هم بخاطر همین دوست دارم، چون دستتو باز میذاره تا خلاقیت به خرج بدی ... 


ولی الان، امسال، اولین عیدیه که حس میکنم خوشحال نیستم از اینکه داره عید میاد، داره بهار میاد، داره سال نو میشه؛ ترس عجیبی منو گرفته، .. «دارم دچار روزمرگی میشم ؟ » :اس .... دلم نمیخواد 95 بشه و من هنوز تو بهت و ضربه ی 94 گیر کرده باشم، دلم نمیخواد 95 بیاد و من هنوز از اتفاقای بدِ گذشته نَکَنده باشم، دلم نمیخواد 95 بیاد و با اومدنش منو به 23 نزدیکتر کنه، دلم نمیخواد 95 بیاد و منو به موعد تصمیم گیری برای رفتن یا موندن نزدیکتر کنه، دلم میخواد عقربه ها رو با دو تا دستام بگیرم، محکم بگیرم، نذارم تکون بخورن، میخوام بهشون بگم وایسن، من میخوام پیاده شم .... 

بی حوصلگی

این روزا خیلی پیش میاد احساس گیجی کنم. که «آهای ! کجایی ؟ چیکار داری میکنی ؟ خودت میدونی اصلا با خودت چندچندی؟ » خیلی پیش میاد فکر کنم، به خودم، زندگیم، اطرافیام، گذشته ام، آینده ای که نمیدونم چیکارش میخوام بکنم .... مرضیه میگه «یه معتاد وقتی میخواد ترک کنه، باید خماری پس بده ... » امیدوارم داشته باشم خماری های ترک اعتیاد به زندگیِ روتینِ چشم بسته ای که تا حالا میکردم رو پس بدم.

میخوام بدونم چی میخوام از زندگی .. رسالتم چیه ... اصلا چرا اینجام ... . وقتی یه تمرین یا پروژه ای دارم که دلم نمیخواد برم طرفش و شروعش کنم، دلم میخواد از غصه بترکه. نه به حاطر اینکه «حوصله تمرین ندارم»، واسه اینکه یادآوری میشه باز بهم که «این کار پاسخ به ندای روح من نیست ... اینجایی که الان وایسادم جای من نیست» این خیلی غم عمیقیه، چون میدونی باید حرکت کنی و بری از اینجا، ولی به ازای هرروزی که میگذره این «رفتن»ـه هزینه ش بیشتر میشه. نشستن، رکود، .. اینا - نه فقط آب رو - هرچیزیو میگندونن. تویِ شبه آدم هم یه جا بشینی میگندی. خیـــلیامون گندیدیم مدتهاست و خبر نداریم. یه دوستی میگفت «شهر پر از سنگ قبر های عمودیه» .... راست میگفت.


سال جدید رو میخوام با حال متفاوتی شروع کنم، ولی هربار میترسم که برم سمت اون حالِ متفاوت! میدونم کار درست چیه، ولی جرئت گام برداشتن به طرفش رو ندارم. خیلی بده، خیلی تحقیر کنندس :|


پ.ن : بی حوصله تو لابی.

ققنوس

کمتر از شیش ساعت به شروع انتخابات.

 

مدتیه دارم سعی میکنم و یاد میگیرم بیشتر بشنوم و ببینم. این روزا، روزایین که شاید عصرِ یه روز خیلی دور، نوه ام کتاب تاریخشو دستش بگیره و بیاد پیشم تا براش بگم چه حال و هوایی داشتن اون روزا. براش از دیده هام بگم و چیزایی که لمسشون کردم،

 

از در و دیوار شهر که لباس رنگ و رو رفته ی پوسترای تبلیغاتی رو  به تن کرده بود (که هنوزم برای من سواله پشت بعضی هاشون خودی ایده زده یا نفوذ دشمن بوده : ) )،

 

از تب و تاب و التهاب داغ میون قشر دانشجو، که یا میخواستن «به تمامی افراد هر دو لیست رای بدن»، یا «چشم بی.بی.سی رو کور کنن»، یا برنامه اسکی و تفریحات زمستانه و دوردور هاشون با اسباب بازی های چندصد میلیونی تو بلوارهای تهران براشون فرصتی باقی نذاشته بود که به انتخابات فکر کنن، و یا اساسا رای دادن رو احمقانه میدونستن.

 

از راننده تاکسی ای که با ناله و شکایت از زمین و زمان، نمیخواست رای بده چون معتقد بود که چیزی تغییر نمیکنه.

 

از مسافری که نفرین کنان خودشونو از واگن مملو از مسافر مثل تفاله ی چلونده شده ای مینداخت بیرون و سر فحش رو میکشید به سرتاپای کسی که به جای خریدِ قطار واسه مترو، ایرباسِ فلان خریده از فرانسه.

 

از مادر پیری که خیلی وقته به خیلی چیزا پشت پا زده بود؛ بی پروا حرف میزد و کنار خیابون دستفروشی میکرد، افتخار میکرد که بچه هاش فدای راه آزادی شدن.

 

از خونِ خودکشی دختر نوزده ساله روی شیشه های واگن قطار مترو.

 

براش میگم از «یه-چشم»ی که تو شهرِ کورا پادشاه شده بود ... .

 

و به تعداد آدما تحلیل و استدلال بود برای رای دادن یا ندادن.

«رای بدی چون اصلاح طلبی و چشم امید داری به تغییر لایه لایه و میخوای به قدر وسع بکوشی، یا رای ندی چون فکر میکنی رای دادنت در هر حال نقشی ایفا نمیکنه و صرفا داری نقش سیاهی لشگر ملت همیشه در صحنه رو بازی میکنی و مهره تو زمین حریف جابجا میکنی.»

 

من اما بعد از همه ی این دیدن ها و شنیدن ها، تصمیم گرفتم رای بدم. نه چون «اصلاح» میطلبم، نه چون باور کردم روباهی رو که لباس میش پوشیده، نه چون چشمی دوختم به یه تغییر بزرگ ... فقط چون دارم بد رو از بین بد و افتضاح انتخاب میکنم.

 شاید اون روز عصر، نوه م من رو بخاطر طولانی تر و استهلاکی تر کردن روند آزادی این ملت سرزنش کنه، نمیدونم؛ ولی من اقلا الان اعتقاد دارم که «این فقط یک برگ رای نیست، رمقی ست به جانِ آتش خفته ی زیر خاکستر» .. پس میرم که بدمم در جان این خاکستر، چون باور دارم که آبستن ققنوسیه که دیر یا زود سر بر میاره : )

 

فرزانه بامداد هفتم اسفند نود و چهار

 

بالاخره بعد از مدتها .. فرزانه می نویسد :)

میگن «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش» 
البته نمی تونم ادعا کنم «اصل»ِ من «نوشتن» ـه، ولی از خیلی چیزای دیگه که این روزا تو زندگیم نقششون پررنگ تر شده، شاید اصل تر بوده . نمیدونم ! 
به هر حال بعد کلی وقت ما قلم دست گرفتیم :)) فاز طنز-سیاسی-نویسی-طور :دی 
باید اعتراف کنم خودم به دلم ننشست خیلی متنم، چون هم خیلی وقت بود از فضای نوشتن دور بودم هم عجله ای بود، ولی این بچه های نشریه خیلی شلوغ میکردن که واای و عالیه و اینا . خلاصه .... با «خوب» خیلی فاصله داره ولی «بد نیست» :)

واسه همین بهترین پستی که به مناسبت بازکردن این وبلاگ دیدم برای گذاشتن وجود داره، همین متنه ست :دی

پ.ن : ضمیمه طنز نشریه قانون؛ «بی قانون»؛ انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف


-------------------------------

« انبوه آرای ملت مدارس پایتخت را به تعطیلی کشاند »

به گزارش بی قانون، حضور حداکثری ملت غیور همیشه در صحنه بار دیگر حماسه آفرید. خسارات وارده به حوزه های انتخابات، در اثر اشتیاق زاید الوصف مردم در هجوم به سمت صندوق های رای به حدی بود که چندین له شده و زخمی بر جای گذاشت و برخی مدارس تهران را نیز به تعطیلی کشاند. شاهدان عینی بر این باورند که این ضایعه ناشی از بیشبود «انتخابات آزاد» در ایران است و میگویند اساسا برای دادن اینهمه حق انتخاب چندان لزومی نمی بینند و خواستار افزایش طول دوره انتخابات از 4 سال به 8 سال هستند. در حاشیه این خبر گفته می شود دانش آموزان در اندوه دوری از درس و کلاس بسر می برند.

 

« پروسه ی "انتخاب" و سردرگمی مردم »

در پی اتفاق بی سابقه ی برابر بودن تعداد کرسی های مجلس با تعداد کاندیداهای تایید صلاحیت شده در 6 استان کشور، و نیز احتمال پیروزی بیش از 50 درصدی نامزدها در 9 استان دیگر، مردم به نشانه اعتراض به تعدد بیش از حد گزینه های روی میز برای انتخاب، صندوق های رای را تحریم کردند و اظهار داشتند که نمی توانند در چنین تنوع بالا و تعداد زیاد کاندیداهای موجود، فرد اصلح را تشخیص دهند. تعدادی از این افراد که این حجم از فضای باز رقابتی را در سطح انتخابات مجلس برنتافته بودند با تشکیل تجمعات اعتراضی در اقصی نقاط کشور، خواستار دومرحله ای شدن انتخابات شدند.

 


«از گوشه و کنار انتخابات»

به لطف خدا که مشت های گره کرده این مردم، بار دیگر در حلق دشمن گیر کرد و از نفوذ سرپنجه های استکبار جهانی که قصد نفوذ به لایه های زیرین و حساس این انقلاب را داشتند، جلوگیری بعمل آورده و فتنه شومشان را در نطفه خفه کرد. این عوامل که خود را در قالب کاندیداهای انتخابات مجلس جا زده بودند، از نگاه تیز بین مسئولینِ همیشه در پشت صحنه پوشیده نماندند و به حول و قوه الهی نقشه شان نقش بر آب گشت.

فی المثل همین آقای مجید احمد که گمان کرده بودند با چهار صباح سابقه ی تدریس «هُوَ ، هُما ، هُم ... » در حوزه میتوانند قاپ مردم ما را بدزدند! یا مثلا آن نامزد با صفایی که متاسفانه خود بازیچه دست شیطان بزرگ قرار گرفته بودند و تحت تاثیر جوامع منحط غرب، دم از افاضات سراپا شرکِ «حقوق بشر» زده بودند، که البته خدایشان ببخشاید. غافل از اینکه این ملت بیدار است و گول ایشان و امثال ایشان را، مانند خانمی که به سانِ دست بیرون آمده از یقه ی استکبار، آموزش، پژوهش و ریاست امور زنان و خانواده را به تعویضِ به موقع پوشک بچه اش و پختن قیمه ی پر لپه ترجیح داده نمیخورد. یا برخی از رجل سیاسی که زمانی دوشادوش امام امت نشست و برخاست می کردند و در میان نامزدها دیده شده اند، به این امید که رای بیاورند و منصبی به جیب بزنند، حال آنکه حاشا و کلا ! زندانی زمان شاه بوده اید که بوده اید؛ اندازه ی عمر پربرکت آیت الله جنتی سابقه ی عضویت در مجلس خبرگان دارید که دارید؛ نماینده قائم مقام رهبری در شیراز هستید که باشید؛ زمانی دست راست شخص حضرت امام بوده اید که بوده اید؛ با حضرتشان زیر یک چادرشب میخوابیدید که میخوابیدید! دلیل نمیشود، مگر مجلس هرکی هرکی است؟ 

خلاصه که آسوده بخوابید که مسئولین شما آگاه و بیدارند و به موقع جلوی این نفوذی های بیگانه را گرفتند.

 اما در رابطه با فرجامی که در انتظار این نامزد-نما هاست باید گفت هنوز اعلام دقیقی از تصمیم قاضی ارشد پرونده در دست نیست؛ ایشان تصریح کردند: « خاطیان قطعا به اشد مجازات محکوم خواهند شد اما علی الحساب تا دستمان به ناز کردن جناب ب.ز و کشیدن لپ آقای  م.ر.خ بند است، در حصر خانگی بسر خواهند برد تا درسی باشد برای آیندگان. »