بی پرده با خودم

گاهی دلت میخواد خودت و خودت با هم خلوت کنین ...

بی پرده با خودم

گاهی دلت میخواد خودت و خودت با هم خلوت کنین ...

بی حوصلگی

این روزا خیلی پیش میاد احساس گیجی کنم. که «آهای ! کجایی ؟ چیکار داری میکنی ؟ خودت میدونی اصلا با خودت چندچندی؟ » خیلی پیش میاد فکر کنم، به خودم، زندگیم، اطرافیام، گذشته ام، آینده ای که نمیدونم چیکارش میخوام بکنم .... مرضیه میگه «یه معتاد وقتی میخواد ترک کنه، باید خماری پس بده ... » امیدوارم داشته باشم خماری های ترک اعتیاد به زندگیِ روتینِ چشم بسته ای که تا حالا میکردم رو پس بدم.

میخوام بدونم چی میخوام از زندگی .. رسالتم چیه ... اصلا چرا اینجام ... . وقتی یه تمرین یا پروژه ای دارم که دلم نمیخواد برم طرفش و شروعش کنم، دلم میخواد از غصه بترکه. نه به حاطر اینکه «حوصله تمرین ندارم»، واسه اینکه یادآوری میشه باز بهم که «این کار پاسخ به ندای روح من نیست ... اینجایی که الان وایسادم جای من نیست» این خیلی غم عمیقیه، چون میدونی باید حرکت کنی و بری از اینجا، ولی به ازای هرروزی که میگذره این «رفتن»ـه هزینه ش بیشتر میشه. نشستن، رکود، .. اینا - نه فقط آب رو - هرچیزیو میگندونن. تویِ شبه آدم هم یه جا بشینی میگندی. خیـــلیامون گندیدیم مدتهاست و خبر نداریم. یه دوستی میگفت «شهر پر از سنگ قبر های عمودیه» .... راست میگفت.


سال جدید رو میخوام با حال متفاوتی شروع کنم، ولی هربار میترسم که برم سمت اون حالِ متفاوت! میدونم کار درست چیه، ولی جرئت گام برداشتن به طرفش رو ندارم. خیلی بده، خیلی تحقیر کنندس :|


پ.ن : بی حوصله تو لابی.

  • فرزانه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی