بی پرده با خودم

گاهی دلت میخواد خودت و خودت با هم خلوت کنین ...

بی پرده با خودم

گاهی دلت میخواد خودت و خودت با هم خلوت کنین ...

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

چیه پیامش ؟؟

چیه که من وسط این دوره ای که توشم، که دارم سعی میکنم تاتی تاتی کنم و یادبگیرم حل کردن مشکلاتمو، تو خونه ایــــنهمه مشکلا و عقده های معیوب رو میشن ؟ 
چیه که من اینقدر باید این روزا ببینم  و بیشتر به چشمم بیاد این مشکلات خونه رو ؟ :( 
و تلاشها و دست و پا زدنام برای مجاب کردن اینا که بیان برن مشکلشونو پیش این روانشناسی که من میشناسم، ریشه ای حل کنن، به اندازه ی تف نتیجه نداره ... 

چرا ؟ :( 
چرا اینجوری داره میشه ... ؟ :(

یک سال گذشت

هیچی دیگه همین. یه سال شد.


چند روز پیش داشتم فکر میکردم به یه مسئله ای و در حال خوردن مقادیر قابل توجهی حسرت بودم با خودم بابت یه قضیه ای، بعد دیدم که "عه چه جالب! یه سری حس ها هست که تو تو عمرت هیچ وقت تجربشون نمیکنی." البته بماند که اون موقع داشتم غر میزدم و از ته دل حسرت و آه و اینا بودم، و منظورم هم از "یه سری حس ها"، دقیقا یه کانسپت خاص بود تو اون لحظه ... ولی چند لحظه بعدش که سعی کردم با خودم رو راست تر و منصقانه تر فکر کنم به این نتیجه رسیدم که "آره ! خیلی جالبه ... یه سری حس ها رو هیچ وقت تجربه نمیکنی. چطور اون موقعی که بچه بودی و تمام مدت از نعمت مامان و بابا و خانواده ی خوب و آرامش برخوردار بودی، فکر نکردی یه سری هستن که این حس ها رو تجربه نمیکنن ؟ چطور وقتی یکی یکی تو مدرسه و بین هم سن و سالا تشویق میشدی و بهترین اعلام می شدی، از حس و حال اون بچه ای که یک لحظه ای زندگیِ تو براش آرزو بود بی خبر بودی ؟ .... خب ! حالا هم نوبت توئه خب. نه که انتقام طور باشه ها ! نه ... صرفا یه روند طبیعیه. یه فکت ه : «هر آدمی تو زندگیش یه سری از حس ها رو تجربه نمیکنه و می میره» ... . "


هیچی دیگه ... یک سال گذشت. به همین راحتی ...