بی پرده با خودم

گاهی دلت میخواد خودت و خودت با هم خلوت کنین ...

بی پرده با خودم

گاهی دلت میخواد خودت و خودت با هم خلوت کنین ...

یک سال گذشت

هیچی دیگه همین. یه سال شد.


چند روز پیش داشتم فکر میکردم به یه مسئله ای و در حال خوردن مقادیر قابل توجهی حسرت بودم با خودم بابت یه قضیه ای، بعد دیدم که "عه چه جالب! یه سری حس ها هست که تو تو عمرت هیچ وقت تجربشون نمیکنی." البته بماند که اون موقع داشتم غر میزدم و از ته دل حسرت و آه و اینا بودم، و منظورم هم از "یه سری حس ها"، دقیقا یه کانسپت خاص بود تو اون لحظه ... ولی چند لحظه بعدش که سعی کردم با خودم رو راست تر و منصقانه تر فکر کنم به این نتیجه رسیدم که "آره ! خیلی جالبه ... یه سری حس ها رو هیچ وقت تجربه نمیکنی. چطور اون موقعی که بچه بودی و تمام مدت از نعمت مامان و بابا و خانواده ی خوب و آرامش برخوردار بودی، فکر نکردی یه سری هستن که این حس ها رو تجربه نمیکنن ؟ چطور وقتی یکی یکی تو مدرسه و بین هم سن و سالا تشویق میشدی و بهترین اعلام می شدی، از حس و حال اون بچه ای که یک لحظه ای زندگیِ تو براش آرزو بود بی خبر بودی ؟ .... خب ! حالا هم نوبت توئه خب. نه که انتقام طور باشه ها ! نه ... صرفا یه روند طبیعیه. یه فکت ه : «هر آدمی تو زندگیش یه سری از حس ها رو تجربه نمیکنه و می میره» ... . "


هیچی دیگه ... یک سال گذشت. به همین راحتی ...

  • فرزانه

نظرات  (۱)

اگر حس های متضاد با هم و در کنار هم نباشند حس و حال خوب هیچ وقت درک نمیشوند؛ حس های بد و حسرت رو بیشتر دوست دارم چون همانقدری که نداشته هایم را به رخم می کشد داشته هایم را هم یادآور می شود...
پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی