هنرمند صرفا بخاطر هنرش نیست
که هنرمنده، بخاطر چیزایی که میدونه نوشتن، ساختن یا بیانشون میتونه خوب و اثرگذار
باشه نیست که هنرمنده -که اگه اینطور بود احتمالا منو شما هم یه هنرمند بودیم - .
.
هنرمند هنرمنده چون تونسته
همون مفاهیم رو جوری که منِ نوعیِ بیسواد هم میخکوب و محو ارائه ش بشم تحویلم بده،
هنرمنده چون بلده زهرِ تلخ حقیقت رو ماهرانه چاشنی بزنه، هنرمنده چون راه خونه کردن
تو دل مخاطب و بازی با روحش رو بلده؛ رو امواج دل مردم نمیشه پارازیت فرستاد، نمیشه
گیرنده های قلب و ذهنشونو قلع و قمع کرد یا فیلتر. واسه همینم هست که هنرمند نیاز به
رسانه و بوق و کرنا نداره، نیاز به حرف زور و اجبار برای جلب توجه نداره، راه خودش
رو بلده؛ و از همه مهمتر، هیچ کس هم –
با هرچی زور و بوق و رسانه – نمیتونه تو راهش سبز شه و جلوشو
بگیره. دل یه ملت امن ترین جای دنیاس، که حتی دست هیچ سرویس امنیتی بهش نمی رسه.
.
اینه که اگه هنرمند
فیلمی بسازه، صفتی مثل «غیر قابل پخش» برای فیلمش، پیش مردم مضحکه ...
اینه که اگه هنرمند دستش
خراشی برداره، همه ی ایران «دست» می شه رو به آسمون ... ولو اگه به زعم همون
رسانه، این «خراش» تمارض باشه و هدفش «جلب نظر مردم» !! ( حالا اینکه این وسط این
رسانه ست که داره توجه هنرمند رو –
بخاطر اینکه تحریمش کرده و اجازه نداده رسانه از هنرش سوء استفاده کنه – به خودش جلب میکنه، یا چی، .. بمونه
به قضاوت عقل سلیم شنونده. )
خلاصه که به نظر من این
«هنرمند» ه که برای رسانه تکلیف تعیین میکنه، هنرمنده که به دلا حکمرانی میکنه، و
هنرمنده که تو یادها میمونه.
پ.ن یک : اگر هنوز فیلم
تاکسی جعفر پناهی رو ندیدین، حتما ببینیدش.
پ.ن دو : اول خواستم به
واژه ی هنرمند، صفتِ «واقعی» رو اضافه کنم، بعد حشو ه :)
